مجاهد شهید اشرف معزی
«اینک من پرواز را آموختهام»
مادرم را گفتم
آشیانم بادها و توفانهاست
تا بیابم راز پرواز را
خطی سرخ که ادامه پرستوهاست
به مادرم بگویید، شبها که به آسمان مینگرد
من یک فانوسم و در تکرار فصلها
بهاری که در تفنگ میشکفد
مادرم!
امین و دلیر
ملاحظه:
مجاهد شهید اشرف معزی که یک میلیشیای پرشور بود. هیچگاه لبخند از چهرهاش محو نمیشد. اشرف به منطقه مرزی آمده و در پایگاههای سازمان آموزشهای نظامی را گذرانده بود. در سال66 برای اجرای مأموریت به داخل کشور رفت. اما در کرمانشاه دستگیر شد و در جریان قتلعامها به شهادت رسید.
از اشرف معزی چند شعر و نوشته زیبا بهجا مانده است که قطعه فوق یکی از آنهاست.
مادرم را گفتم
آشیانم بادها و توفانهاست
تا بیابم راز پرواز را
خطی سرخ که ادامه پرستوهاست
به مادرم بگویید، شبها که به آسمان مینگرد
من یک فانوسم و در تکرار فصلها
بهاری که در تفنگ میشکفد
مادرم!
امین و دلیر
ملاحظه:
مجاهد شهید اشرف معزی که یک میلیشیای پرشور بود. هیچگاه لبخند از چهرهاش محو نمیشد. اشرف به منطقه مرزی آمده و در پایگاههای سازمان آموزشهای نظامی را گذرانده بود. در سال66 برای اجرای مأموریت به داخل کشور رفت. اما در کرمانشاه دستگیر شد و در جریان قتلعامها به شهادت رسید.
از اشرف معزی چند شعر و نوشته زیبا بهجا مانده است که قطعه فوق یکی از آنهاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر